درباره التیام و پذیرش خود

 این نوشته بازنشر اولین پستمه توی اینستاگرام



 

هیچ وقت فکر نمی‌کردم ماهیگیری بتونه آرامش بخش باشه، بتونه آدم رو متصل کنه به خودش و توی لحظه غرقت کنه. 

در واقع درسته هدف ماهی گرفتن بود و واقعا هیجان زیادی داشت که از دل این سکوت یدفه یه ماهی بزنه بیرون و پاداش این صبرتو گرفته باشی ولی برای من اصل قضیه نه صبر بود و نه انتظار برای پاداش، در واقع همون لرزش‌های گاه و بی گاه قلاب، رفت و آمد اردک ها و سکوت دریاچه بود که انگار منو به خودم وصل کرده بود و بهم اجازه میداد همه‌ی جاهای خالی اون تو رو ببینم و با خودم همدردی کنم.


اتصال به خود ... عجب ترکیب عجیبی، اخه مگه سیمه؟ :))) ولی خب واقعا انگار سیمه، چون خیلی از مواقع واقعا حواسمون به خودمون نیست و نمیخوایم اون تو رو ببینیم، نمیخوایم بپذیریم دردامونو، اجازه سوگواری به خودمون نمیدیم. و آره منم حس میکنم اجازه سوگواری به خودم نداده بودم. 


برای من همیشه اینطوری بود که چه چیزی باید تغییر کنه که بشه از لحظه لذت برد، انقدر توی گذشته نموند و فکر آینده رو نکرد. کدوم اتفاق خوبه باید بیفته کدوم مشکل من باید حل بشه، ولی خب واقعیت اینه فقط کافیه بپذیری همین چیزی که هستیو، بپذیری نتونستن‌هاتو، بپذیری خواستن‌ها و نرسیدن‌هاتو، بپذیری از اون جای خالی داری رنج میکشی. حالا دیگه فکر نمیکنی، بیشتر میذاری قلاب با لرزشش موج ایجاد کنه روی آب و توام نظاره گر حس و حالت باشی، به جای اینکه بخوای تغییرش بدی :)

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

موجود سیری ناپذیری به اسم انسان

زمستون

برای همه‌ی سرگشتگان این دنیا، دنیای من!، ...