پست‌ها

نمایش پست‌ها از فوریه, ۲۰۲۴

درباره التیام و پذیرش خود

تصویر
  این  نوشته بازنشر اولین پستمه توی اینستاگرام   هیچ وقت فکر نمی‌کردم ماهیگیری بتونه آرامش بخش باشه، بتونه آدم رو متصل کنه به خودش و توی لحظه غرقت کنه.  در واقع درسته هدف ماهی گرفتن بود و واقعا هیجان زیادی داشت که از دل این سکوت یدفه یه ماهی بزنه بیرون و پاداش این صبرتو گرفته باشی ولی برای من اصل قضیه نه صبر بود و نه انتظار برای پاداش، در واقع همون لرزش‌های گاه و بی گاه قلاب، رفت و آمد اردک ها و سکوت دریاچه بود که انگار منو به خودم وصل کرده بود و بهم اجازه میداد همه‌ی جاهای خالی اون تو رو ببینم و با خودم همدردی کنم. اتصال به خود ... عجب ترکیب عجیبی، اخه مگه سیمه؟ :))) ولی خب واقعا انگار سیمه، چون خیلی از مواقع واقعا حواسمون به خودمون نیست و نمیخوایم اون تو رو ببینیم، نمیخوایم بپذیریم دردامونو، اجازه سوگواری به خودمون نمیدیم. و آره منم حس میکنم اجازه سوگواری به خودم نداده بودم.  برای من همیشه اینطوری بود که چه چیزی باید تغییر کنه که بشه از لحظه لذت برد، انقدر توی گذشته نموند و فکر آینده رو نکرد. کدوم اتفاق خوبه باید بیفته کدوم مشکل من باید حل بشه، ولی خب واقعیت اینه فقط کافیه بپذیری همی

قصه‌ی ما به سر رسید :)

 چند روز پیش اومدم دوباره به این بلاگ سر زدم و پست اخرمو دیدم، و راستش کلی اشک ریختم،‌ نمیدونم شایدم نریختم ولی یه حس غمی درونم ایجاد شد چون من و زهرا تصمیم گرفتیم راهمونو جدا کنیم. البته انقدرام شیک و فانتزی نبود. خیلی زیاد درد داشت و داره، ولی درست یا غلط به این نتیجه رسیدیم که بودنمون کنار هم ببشتر داره صدمه میزنه و جدا شدیم. گاهی وقتا مثل همین الان که ساعت ۷ صبح توی دندون پزشکی نشستم و منتظر معاینه ام، عمیقأ احساس غم میکنم و واقعا دلم براش تنگ میشه، به خودم میگم کاش میشد یک لحظه دوبار بقلش کنم اما خب وقتی درد و رنجایی که نزدیک بودنمون داشت، یادم میاد اون دلتنگی تبدیل به درد میشه برام.  خیلی دوست دارم اینجا بنویسم و خواهم نوشت، برای دل خودم و شاید یه کمی هم برای تویی که داری میخونی :)