شبای جوونی...

ابی یه اهنگ داره که بعد تعریف یه داستان میگه: "شبای جوونی چه بی اعتباره..." 
نمیدونم. این حرفا رو که میشنوم انگار از اون حبابی که برا خودم ساختم میام بیرون و چشمام یکم بازتر میشه، وقتی میبینم که این حال و هواها فقط مال من نیست، اصلا شاید مشکل فقط از من نیست. 
نمیدونم... حس میکنم توی یه دورانیم که هیچ چیز سرجاش نیست، نه اینده، نه گذشته، نه حال. اونی که میخوام نیستم، نمیدونم چی میخوام باشم!. هیچ دیدی از ایندم ندارم و یجورایی دارم میفهمم اگه دستی نجنبونم باید ایندمو بدم دست دیگران تا برام بسازنش، اگه تکلیفم با خودم معلوم نشه، تکلیفمو برام معلوم میکنن...
نمیدونم... خسته شدم از بس برای خودم، با خودم، حرف زدم...
سخته، اعتماد به خود داشتن سخته، به خودت انگیزه بدی برا راهی که نمیشناسیش حتی که فقط داری توش دست و پا میزنی که بتونی از بینش خودتو پیدا کنی سخته، ضعفای خودتو ببینی و نتونی کاری براشون کنی سخته، بدونی صبر لازمه ولی ببینی با خون جگر شود سخته، ببینی که شرایط خوبی داری و خیلیا اینو ندارن و تو نمیتونی حتی برا خودت کاری کنی چه برسه به اونا سخته، نتونی یه ارتباط پایدار با یه نفر برقرار کنی سخته.
همه چی سخته ولی خب، خوبیایی هم هست. این که میشه ساعت ده شب از خونه بری بیرون و تو خیابون قدم بزنی و خونواده هارو ببینی که دارن با هم قدم میزنن واقعا خوبه. این که ببینی میتونی بنویسی خوبه، اهنگای نامجو خوبه، اهنگای کلهر خوبه...
اره خب، خوبیا کمتر از سختیاس و مهمتر اینکه این سختیا و فکرشونه که میمونه نه خوبیا
خلاصه اینکه خیلی وقت بود که خیلی سریع و به مدت طولانی وا میدادم، بیخیال همه چیز و همه کس میشدم. ولی چند روزیه که نمیخوام اینجوری باشه، بمونه، بشه. امید لازمه، عشق لازمه شاید...
بیتلز یه اهنگ محشر داره : "All You Need is Love" واقعا نمیدونم آل ای نید ایز لاو؟ یا اعتماد به نفس؟ یا شناخت خود؟ یا چی؟ 
ای کاش برگردم به اون زمانی که دنیا رو فقط برای عبادت میدونستم و همین راضیم میکرد. 
کی میدونه اینا همه بازیه شاید، یه بازی که خیلی جدی گرفته شده. ولی هر چی هست برا من خیلی جدیه... نمیدونمم چرا. خیلی برام سواله که چرا با این همه انگیزه ای که ندارم چرا به مرگ فکر نمیکنم؟ و نمیدونم، شاید واقعا کاری دارم تو این دنیا که یادم رفته.
ولی من نیمه کاره رها نمیکنم. فکر اون روزیم که اینا رو پشت سر گذاشتم. 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

موجود سیری ناپذیری به اسم انسان

برای همه‌ی سرگشتگان این دنیا، دنیای من!، ...

زمستون