البوم جدید نامجو و پرسه ای اطراف هرمنوتیک

نامجو، شاید تو ذهن من یه خواننده‌ی تلفیقی (خیلی درباره‌ی این اصطلاحات اطلاعی ندارم که درست باشن یا غلط) و مستقله که سعی کرد مستقل بمونه، سعی کرد حرفش رو بزنه تو همون قالب موسیقی سنتی ولی با پوسته ای نو تر. آواز های عجیبش، البوم های عجیب ترش، که مثلا با شعر "هوشم ببر" حافظ شروع میشد و تو ادامه باید "الکی" هم توش میدیدی که هیچ ارتباطی با فضای موسیقی سنتی نداره. یه جوری نامجو میخواست حرفشو بزنه. اما تو فضای موسیقی سنتی این اصلا مقبولیتی نداشت. من بیشتر برای شنیدن "حرف" یه هنرمند از دغدغه های ذهنیش میرم "رپ" گوش میدم و موسیقی سنتی رو برای اون هماهنگی و به دل نشینی عجیب و خوبش دنبال میکنم و معمولا هم فضای عاشقانه‌ی موسیقی سنتی رو بیشتر دوست دارم. چون اون حالت معنا ناپذیری عشق رو حفظ میکنه و مصداق نمیاره، مفهوم رو شرح میده و این برام خیلی جذاب تره.
برگردم سراغ نامجو...
نامجو رو زیاد گوش میدادم توی دوران دبیرستان. توی دوران فوران احساسات و تعطیلی مغز. مخصوصا چشمی و صد نم و بگو بگو خیلی فضای عجیبی داشتن. پر از صداهای عجیبی که شاید نامجو میخواسته باهاشون فضای خودشو برای اون شعر بسازه ولی خب به نظرم خیلی موفق نبود ینی اون "حس" رو منتقل نمیکرد به من حداقل. ولی اهنگ سازی هاش معرکه بود، خیلی خوب اون فضای غم رو مثلا تو چشمی و صد نم و یا اون " بلا تکلیفی" رو تو بگو بگو به من منتقل میکرد. 
ولی بعد مدتی که با عقایدش تو شعرای خود سرودش آشنا شدم و دیدم خیلی ،حالا به ظاهر، کفرامیز میخونه به خاطر فضای ذهنی اون موقع تصیمیم گرفتم کنارش بزارم. و خب گذاشتم هم. 
اما اون دوران خیلی درگیر مسئله‌ای شدم که بعدهاش فهمیدم که بهش میگن "هرمنوتیک". و رفتم دنبالش و یه کلیاتی ازش فهمیدم ولی خب با این که علاقه بود اما اراده‌ای نبود که وارد جزییاتش بشم. خلاصه به طور کلی فهمیدم تو دنیا بین کسایی که براشون هنر و درک هنر مهمه اختلاف هست برای نوع درک اثار هنری. یه عده میگن که اثر هنری رو باید مستقل از هنرمند دریافت کرد و فهمید و عده‌ی دیگری میگن اثر هنری که از هنرمند بیرون اومده و برای همین هم شناخت حالات هنرمند هم باید توی درک اثر هنری تاثیر داد. که خب واقعا بحث جذابی هست.
یه پرانتز باز کنم با اجازه :)
این که خیلی موضوعات هست که در همین حد اشنایی کلی باهاشون بهم خیلی کمک کرده و شاید اگه میرفتم دنبالشون و به صورت جزیی بررسیشون میکردم خیلی حیران تر میشدم. یه جور حسی که "آره، کسای دیگه ای هم هستن که به این فکر کنن و براشون دغدغه باشه" و اینجوری،‌ با این سیستم اومدن بررسیش کردن و توهم با اگه با این سیستم بهشون فکر کنی بهتر نتیجه میگیری. و شاید تو هر موضوعی یه انگشت کوچیکی زدم و یه کلیتی ازش میدونم. به نظرم برای کسی که تو زندگی دنبال یه حقیقتی میگرده، مسلح شدن به ابزار ها بهتر از ابزار شناسی و ابزار سازی باشه. 
خلاصه اون دوران من ارادت زیادی به اون نوع هرمنوتیکی داشتم که شخص هنرمند هم تو درک اثر مهم میدونست :) و نامجو رو کنار گذاشتم. ولی خب قضا و قدر جوری چیده شد که دوباره بهش رو بیارم. ینی تو یه دوره‌ای که از "رپ" گوش دادن فاصله گرفته بودم و موسیقی سنتی هم اونجوری حالی بهم نمیداد که بتونه " موسیقی متن زندگیم بشه"، نامجو رو دوباره پیدا کردم. ولی همچنان شعرای حافظ و سعدیش رو گوش میدادم. منظور اون اهنگاییش که تم سنتی داشت و با فضاسازی و القای حس بی نظیر نامجو همراه بود. مثلا اهنگی که هنوزم برام تازگی داره، هوشم ببره که واقعا هوشم میبره... ینی نمیدونم چه جادویی میکنه ولی مثلا اونجایی که میگه "هوشم ببر زمانی" انگار که میره این هوش و میره و میره به دنبال هوش برنده‌ای و با خیالش خوش میشه... و کم کم هم اهنگای مورد علاقم ازش رو جمع کردم که اکثرا مربوط به البوم های قدیمیش بود. اما این اواخر با ورود به عرصه‌ی ساند کلاد تونستم بیشتر ازش گوش بدم و از چند تا از اهنگای جدیدش هم خوشم بیاد.
راستیتش من خیلی برام شخصیت خواننده مهمه و تاثیر اهنگ به اندازه‌ی شناختی که از خواننده دارم روم تاثیر داره (هر چند این شناخت مجازی باشه و فقط تو ذهن من درست باشه!) و سعی میکنم به فضای ذهنی خواننده نزدیک شم وقتی از کاراش خوشم میاد. توی "رپ" گوش دادن تقریبا خیلی راحت تر  میشه فهمید شخصیت خواننده رو و باعقایدش اشنا شد چون شعرا از خودشه، با زبان امروز حرف میزنه و خب به طبع راحت تره فهمیدنش. ولی ماجرا توی سنتی و پاپ کمی فرق داره. مثلا توی سنتی من هنوز نتونستم با خواننده‌ای ارتباط برقرار کنم درحالی که کارای زیادی هست که بهشون علاقه دارم و توی پاپ هم فقط "فرهاد" هست که واقعا برام انسان محترمیه و عجیب تر اینکه با این که خیلی کم کاراش رو گوش میدم اما تاثیر خیلی زیادی روم داشته و داره! ولی اهنگای ابی رو زیاد گوش میدم ولی خب بیشتر یه حسه برام و نه بیشتر و اون تاثیر فرهاد رو نداره روم. به قولی که هست و میگن :"انچه از دل براید، بر دل نشیند".
اما البوم جدید نامجو یه تجربه‌ی چالش برانگیزی بود برام به نسبت.. 
اولش که اومد من و داداشم (که اصلا اون منو وارد فضای نامجو کرد) دو تا از اهنگاش رو گوش کردیم (لبیک و الله) و خیلی خوشمون اومد و تصمیم گرفتیم که اول دانلودش کنیم و بعد مدتی دونفری بخریمش :) و بعد از گوش دادن هر دو بر آن شدیم که بخریم... 
راستش اولش با گوش دادن الله و لبیک به این فکر رفتم که این یه توبه نامه است از نامجو (میدونم که مسخرس ولی خب اومد دیگه). اخه لامصب شعرایی که میخونه با چنان حسّی میخونه که باورت نمیشه اینا از دل خودش بیرون نیومده و فقط داره "موسیقی" تولید میکنه. ولی خب بعد که کامل البوم رو گوش دادم نظرم عوض شد یکمکی.
خب البوم یجورایی به هم پیوسته و داستان گونه است. یه نوع البومی که بیشتر به یه فیلم سینمایی شبیه هست تا البومایی که خیلیامون میشناسیم. شاید واقعا معنای البوم اینجاست که ادا میشه. یه ایده باید پشتش باشه وقطعات جوری تولید بشن که همگرا بشن (چه از لحاظ فرمی،‌ چه محتوایی) به هدف و همون ایده‌ی البوم. این نوع البوم ها رو دو تا از رپرهای محبوبم‌،‌ بهرام و سورنا، تو دو تا البوم اشتباه خوب و نگار بیرون دادن که واقعا هم محشر بودن و خیلی به نظرم اثرش از خوندن تک اهنگ و این صحبتا روم بیشتر بود و واقعا هم اون حرفی که میخواستن بزنن بهم منتقل شد. 
بازم برگردم به اصل موضوع :).. خلاصه با این اوصاف وقتی دیدم یه دفترچه هم همراه البومی که خریدیم هست و توضیحاتی درباره‌ی نحوه‌ی شکل گیری آلبوم و ایدش و توضیحات خیلی خوبی درباره‌ی قطعات و شعرها توش هست خیلی خوشحال شدم. 
البوم یه تم هستی شناسی داره (اینو خودش تو یه مصاحبه گفت) و به نظرم تاثیر گرفته از فضای دنیای مدرن و عصر ارتباطات هست.نمیدونم، حس میکنم نامجو با اینکه هنوزم ابهامات زیادی داره و خیلی گُمه و نمیدونه چی به چیه به یه وحدت وجودی رسیده. 
از کلاسیک ترین موسیقی غربی (مربوط به زمان کلیسا) توش هست تا محلی ترین موسیقی های کمتر شنیده شده‌ی مغولی و بلوچی و جنوبی. و همه جوری تلفیق هست. شعر های خیام روی موسیقی کلاسیک کلیسا تا شعر های خود نامجو روی موسیقی مغولی. برای خود من خوندن کتابچه البوم همراه با گوش دادنش خیلی تجربه‌ی بینظیری بود. واقعا سفر کردم به نقاط مختلف و چند ثانیه‌ای حتی توی فضاشون بودم. و مهمتر اینکه همراه شدم با فضای ذهنی نامجو تو ساختن اهنگ ها و انتخاب شعر ها. مثلا این قطعه رو قبل از خوندن دفترچه گوش دادم و برام معمولی بود اما بعد خوندن توضیحاتش خیلی بیشتر برام عزیز شد :)
فضای غم توی کل البوم حس میشه  ولی من نتونستم بفهمم دلیلش رنج انسان مدرن و تنهاییشه  یا سوال های هستی شناسی و یا شاید هیچکدوم.
برای اون محمدی که دنبال عقاید دیگرانه و خیلی فضوله و شایدم ته مونده‌ی دوران نوجوانیه که میخواد یه بت برا خودش بسازه یا شایدم میخواد همه رو مثل خودش ببینه یه موضوع پیش اومد و اونم اون نقیضه‌ی "که یکی هست و هیچ نیست جز او  چون اونم نیست پس کلا هیچی" که بر این بیت نقیضه نوشته :"که یکی هست و هیچ نیست جز او/وحدهُ لا اله الا هو" که بعد از اهنگ الله اومده. براش سواله واقعا که آیا این آلبوم یه سیر شخصی هم نشون میده و نشون دهنده‌ی سوال های بی پایان محسن نامجو هست که در اخر به "لبیک" و قطعه‌ی اخر میرسه. یا نه، درواقع این البوم گذری کرده بر فرهنگ ها و عقاید مختلف و اون قطعه‌ی "هیچ" هم که بعدش اومده، نظر خود نامجو هست توی کل این البوم. 
خیلی خیلی زیاد حرف زدم و خب واقعا باید مینوشتم. شاید نامجو و آهنگاش و فکرام اطراف نامجو یه بخشی از من باشه و باید به یه صورت منظم و مرتبی مینوشتم و شاید هم کسی پیدا شد که بیشتر دربارش حرف زدیم. و اینم بگم شاید حس بشه که خیلی ابهام و نسبی حرف زدن تو نوشته هام باشه ولی خب خودم ترجیح میدم با "خودم" صادق باشم تا اینکه برای زیستن و "‌پیروز" شدن توی دنیای بیرون به یه قطعیت، فقط پناه ببرم. 
پ.ن ترک "دلا دیدی" (به قول داداشم) خودش یه البوم بود. و واقعا حس میکنم نامجو تو این قطعه تونست با صداش فضای خوبی از چیزی که میخواد انتقال بده بسازه و تو این ضمینه به یه پختگی و "کنترل صدای" خوبی رسیده بود. من که لذت بردم.
برای خریدن البوم همراه دفترچه‌ی توضیحات اینجا رو ببینید.
‌و این ها هم صحبت هایی از خود نامجو درباره‌ی البوم: 1 2  3

نظرات

  1. این تحلیل هم به نظرم خیلی ریزبینانه و منطقیه
    http://bit.ly/BarCheleKamanAshk

    پاسخحذف

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ

موجود سیری ناپذیری به اسم انسان

برای همه‌ی سرگشتگان این دنیا، دنیای من!، ...

زمستون