بی عنوان!

تغییر، آزادی،‌ اسارت،‌ تعادل، عمل، زندگی،‌زنده بودن، آینده، استقلال،‌ دوست، عشق، ادامه، تنهایی، خواب، ترس،‌ دغدغه، صبر، امید، ادامه...عادت


یه زمانی تو سررسیدم وقتایی که خیلی دیگه هیچ حرفی نداشتم،‌کلمه مینوشتم، بارش فکری یا هرچیز دیگه‌ای که اسمش رو میزارن. انقدر مینوشتم تا خسته شم، خیلی کمک میکرد. ینی وقتی که حرف زیاد داری و جملات و حسی نداری برای گفتنشون کلمات واقعا نجات دهنده‌بودن. کلمات هم توی ذهن میتونن به اون چیزی که میخوای تبدیل بشن هم نوشته میشن ینی از درونت خارج میشن. خلاصه دلیل این نوع نوشتن این بود. 
حس میکنم دلیل این نبود جمله، ناتوانی زبان یا قلم از حرف زدن درباره‌ی من، خود، محمد بود. من دیگه از خودم خسته شده بودم، خودمو نمیفهمیدم، نمیدونستم باید چیکار کنم، چمه، چرا این همه حالاتم دست خودم نیست،‌ بود.
اما نوشتن من رو نجات داد و میده و خواهد داد شاید، نوشتن به من کمک کرد تا تیکه های خودم رو،‌ من رو تو وقایع دور و برم،‌ تجربه های گذشتم پیدا کنم و کمی اروم تر بشم از شناخت خودم، از تغییرکردنم... 

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

موجود سیری ناپذیری به اسم انسان

برای همه‌ی سرگشتگان این دنیا، دنیای من!، ...

زمستون