جوینده باشید!

چند روز پیش کتابی رو تموم کردم به نام "سیذارتا" نوشته‌ی هرمان هسه (یا هرمن هسّه) که واقعا ازش  لذت بردم و درس گرفتم.
کتاب داستانش حول زندگیِ معنوی و فکریِ‌ جوانی بودایی به نام سیدرتها میچرخد که این جوان به راستی در جستجوی حقیقت، در حال تکاپوست. او تمام آیین های بودایی را به جا می‌اورد و در انجام دادن آن ها هم بسیار منظم و متعهد است اما بعد از مدتی تفکر به این نتیجه میرسد که آنچه که او میخواسته در این آیین ها یافت نشده، نمیشود و نخواهد شد... به آیین مرتاض ها در می‌آید و تمارین سختی را برای خاموش کردن اتش شهواتِ نفس در پیش میگیرد و در اخر بر روح خود مسلط میشود و امیال و خواسته های خود را ضعیف شده میبیند. اما او واقعا به دنبال ازادی روح و رسیدن به حقیقت این جهان بود و با نگاه تیز بینانه‌ی خود  حقیقتی را کشف کرد که استادان او آن را مداوم از خود دور میکردند! این که امیال او درست است که ضعیف شده بود اما از بین نرفته بود و هنوز هم وجود داشت. و باز هم این راه را بی‌فایده میابد. اخرین راهی که در پیش میگیرد خطرناک ترین راه برای انسان است و راهی بس پر پیچ و خم است. او به این نتیجه میرسد که برای شناخت خود و فهمیدن رازِ بودن نباید خود را نفی کند و همواره در حال فرار خود باشد و باید خود را بزرگ شمرده و افریده‌ی بزرگ خدا بداند و یک انقلاب درون او شکل میگیرد،‌ او به خواسته های خود بها میدهد و راهی جدید در پیش میگیرد... 
پیشنهاد میکنم حتما کتاب رو بخونید.

نکات مهمی توی این کتاب مطرح میشه که به بعضیشون من خودم با تجربه رسیدم و واقعا ارزشمندن ولی خب نکاتی نیستن که بشه گفت ادم بهشون صد در صد رسیده و دائم باید بهشون نقد داشت و اصلاحشون کرد. 
یکیشون همین داشتن تفکر انتقادی و بازخوانی اهداف و انگیزه های هر کاری در تک تک لحظاتی هست که در گیر اون کار هستیم. این کار باعث میشه دیگه ادم از روی احساس کاری رو انجام نده و همینطور تقلید کورکورانه نکنه. 
این نکته اهمیت فوق‌‌العاده‌ی خودش رو بیشتر در مسایل اعتقادی نشون میده. اگه شما واقعا دنبال حقیقت ماجرا یا نظری باشید پیروی کورکورانه حتی از کسی که حق مطلق هست اشتباه ترین کار ممکنه به نظر من. چرا؟ چون حقیقتی که شما قبول میکنید برای شما مسولیتی به وجود میاره و این که چجور اون حقیقت رو درک کنید و هضم کنید روی تک تک افعال و حرکات شما تاثیر میذاره و این موضوع اهمیت رسیدن خود شخص به یک واقعیت و موضوع رو مشخص میکنه. مثالی بزنم، شما ببینید چقدر مسلمان داریم که به اسم خدا دارن کار های مختلف و در تضاد هم انجام میدن. خب به نظرتون دلیلش چی میتونه باشه، جواب من شناخت های تقلیدی و بدون تفکر و نقد، از خداوندِ! بله ادم ها و ایدئولوژی ها برای خودشون خدا میسازن و اونو به بقیه عرضه میکنن. و اون ها هم خدا رو با همون مشخصات باور میکنن و بر اساسش زندگی میکنن و اعمالی انجام میدن.
خواستم اهمیت تجربه رو براتون روشن کنم البته اگه تونسته باشم!
البته منظورم از تجربه چیزی مثل استقرا یا تعمیم دادن نیست به هیچ وجه. بلکه تحقیقات علمی (منظورم نظام مند و هدفمند) و اکتشافات درونی هست. 
و یک موضوع هست که خوبه دربارش فکر کنیم. اینکه اگه قیامتی باشه، که اونجا من باید پاسخگو باشم و بهتره که برای هر عمل و عقیدم برای خودم حداقل جواب قانع کننده‌ای داشته باشم و اگر هم قیامت رو قبول ندارم باز باید برای انسان بودنم ارزشی قائل باشم و هر موضوعی رو خودم بپذیرم و اجازه‌ی تصمیم گیری و تفکر رو به دیگرانی که خودشون هم انسان هستند واگذار نکنم. 

پ.ن: سیذارتا در زبان سانسکریت به معنای جوینده است.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

موجود سیری ناپذیری به اسم انسان

برای همه‌ی سرگشتگان این دنیا، دنیای من!، ...

زمستون