ارامش ، نه !


ینی این واقعا چیزیه که می‌خوام، خیلی کلی نیست ، خیلیم جزیی نمیتونه باشه ولی چیزیه که واقعا می‌خوام. 
ارامش همیشه برام بی معنی بوده، چون بازه های زیادی نبوده که داشته باشمش ولی بعد یه مدت به یه نتایج جالبی رسیدم.
یکی این که واقعا ارامش میتونه یه هدف باشه ولی با داشتن هر هدفی نمیشه به ارامش رسید ، منظورم اینه مسیری که انتخاب کردم توش ارامش رو نمیتونم به اون معنای عامش تجربه کنم. 
اینم بگم ، تعریفی که از ارامش تو ذهنم بود ، یه زندگی بدون دغدغه، لذت بردن از تک تک لحظات زندگی، یه فکر خالی،همیشه خوشحال بودن بود..
دوم اینکه ارامش اون چیزی که فک میکردم نیست :) ارامش برای من توی مسیر خودم بودن، روی ارزش هام وایستادن، تغییرکردن، عادت نکردن، و این مجموعه اتفاقات داخل این مسیره ..
البته چند وقت پیش داشتم با کسی صحبت میکردم، یه چیزی گفت که جالب بود، گفت تو هنوز دغدغه نداری، فکر رقبای شغلیت نیستی، نون شبت دغدغت نیست.. راست میگه ولی امیدوارم این دغدغه ها کل زندگیمو نگیره وهنوز ارامشمو داشته باشم و این فقط جزیی (جزء مهمی) از زندگیم بشه.












نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ

موجود سیری ناپذیری به اسم انسان

برای همه‌ی سرگشتگان این دنیا، دنیای من!، ...

زمستون